
غزل نمره ۳۰۶
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
اگر به کو/ی تو باشد/ مرا مجا/ل وصول
رسد به دولت وصل تو کار (وصلت نوای) من به اصول
قرار برده ز من آن دو (سنبل) نرگس رعنا
فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول
چو بر در تو من بینوای بیزر و زور
به هيچ باب ندارم ره خروج و دخول
کجا روم چه کنم چاره از کجا جويم
(کجا روم چه کنم چون شوم چه چاره کنم)
که گشتهام ز غم و جور روزگار ملول
من شکستهی بدحال زندگی يابم
(چو شمع پیش تو من زندگی ز سر گیرم)
در آن (نفس) زمان که به تيغ غمت شوم مقتول
خرابتر ز دل من غم تو جای نيافت
که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول
دل از جواهر مهرت چو صيقلی دارد
(چو از جواهر مهر تو صیقلی دارد)
بود ز زنگ حوادث هر آينه مصقول
چه جرم کردهام ای جان و دل به حضرت تو
که طاعت من بیدل نمیشود مقبول؟
به درد عشق بساز و خموش کن حافظ
رموز عشق مکن فاش پيش اهل عقول
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Weitere Episoden von „رواق / Ravaq“
Verpasse keine Episode von “رواق / Ravaq” und abonniere ihn in der kostenlosen GetPodcast App.