رواق / Ravaq podcast

اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول ۳۰۶

0:00
51:49
15 Sekunden vorwärts
15 Sekunden vorwärts

«««««🍷می‌بهـا»»»»»

غزل نمره ۳۰۶

مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن


اگر به کو/ی تو باشد/ مرا مجا/ل وصول

رسد به دولت وصل تو کار (وصلت نوای) من به اصول

قرار برده ز من آن دو (سنبل) نرگس رعنا

فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول

چو بر در تو من بی‌نوای بی‌زر و زور

به هيچ باب ندارم ره خروج و دخول

کجا روم چه کنم چاره از کجا جويم

(کجا روم چه کنم چون شوم چه چاره کنم)

که گشته‌ام ز غم و جور روزگار ملول

من شکسته‌ی بدحال زندگی يابم

(چو شمع پیش تو من زندگی ز سر گیرم)

در آن (نفس) زمان که به تيغ غمت شوم مقتول


خرابتر ز دل من غم تو جای نيافت

که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول

دل از جواهر مهرت چو صيقلی دارد

(چو از جواهر مهر تو صیقلی دارد)

بود ز زنگ حوادث هر آينه مصقول

چه جرم کرده‌ام ای جان و دل به حضرت تو

که طاعت من بیدل نمی‌شود مقبول؟

به درد عشق بساز و خموش کن حافظ

رموز عشق مکن فاش پيش اهل عقول



Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Weitere Episoden von „رواق / Ravaq“