رواق / Ravaq podcast

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو ۴۰۷

0:00
1:12:27
15 Sekunden vorwärts
15 Sekunden vorwärts

«««««🍷می‌بهـا»»»»»

غزل نمره ۴۰۷

فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن


مزرع سبز فلک ديدم و داس مه نو

يادم از کشته‌ی خويش آمد و هنگام درو

گفتم ای بخت بخفتيدی و خورشيد دميد

گفت با اين همه از سابقه نوميد مشو

گر روی پاک و مجرد چو مسيحا به فلک

از چراغ تو به خورشيد رسد صد پرتو


تکيه بر اختر شبگرد مکن کاين عيار

تاج کاووس ببرد ربود و کمر کيخسرو

گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش

دور خوبی گذران است نصيحت بشنو

چشم بد دور ز خال تو که در عرصه‌ی حسن

بيدقی راند که برد از مه و خورشيد گرو

آسمان گو مفروش اين عظمت کاندر عشق

خرمن مه به جویی خوشه‌ی پروين به دو جو

آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت

حافظ اين خرقه‌ی پشمينه بينداز و برو


الحاقی:

هرکه در مزرعه دل تخم وفا سبز نکرد

زردرویی کشد از حاصل خود گاه درو


اندر این دایره می‌باش چو دف حلقه‌به‌گوش

ور قفایی خوری از دایره‌ی خویش مرو



Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Weitere Episoden von „رواق / Ravaq“