رواق / Ravaq podcast

به جان پیر خرابات و حق صحبت او ۴۰۵

0:00
1:04:13
15 Sekunden vorwärts
15 Sekunden vorwärts

«««««🍷می‌بهـا»»»»»

غزل نمره ۴۰۵

مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن


به جان پير خرابات و حق صحبت او

که نيست در سر من جز هوای خدمت او

بهشت اگر چه نه جای گناهکاران است

بيار باده که مستظهرم به همت او

چراغ صاعقه‌ی آن سحاب روشن باد

که زد به خرمن ما آتش محبت او

بر آستانه‌ی ميخانه گر سری بينی

مزن به پای که معلوم نيست نيت او

بيا که دوش به مستی سروش عالم غيب

نويد داد که عام است فيض رحمت او

مکن به چشم حقارت نگاه در من مست

که نيست معصيت و زهد بی مشيت او

نمی‌کند دل من ميل زهد و توبه ولی

به نام خواجه بکوشيم و فر دولت او

مدام خرقه‌ی حافظ به باده در گرو است

مگر ز خاک خرابات بود فطرت او



Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Weitere Episoden von „رواق / Ravaq“