
غزل نمره ۳۲۷
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کويش را چو جان خويشتن دارم
صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جويم
فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم
به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل
چه فکر از خبث بدگويان ميان انجمن دارم؟
مرا در خانه سروی هست کاندر سايهی قدش
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمين سازند
بحمد الله و المنه بتی لشکرشکن دارم
سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سليمانی
چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم؟
الا ای پير فرزانه! مکن منعم ز ميخانه
که من در ترک پيمانه دلی پيمانشکن دارم
خدا را ای رقيب امشب زمانی ديده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم
چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله
نه ميل لاله و نسرين نه برگ نسترن دارم
به رندی شهره شد حافظ (پس از چندین ورع) ميان همدمان ليکن
چه غم دارم (چو) که در عالم (امینالدین) قوامالدين حسن دارم
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Weitere Episoden von „رواق / Ravaq“
Verpasse keine Episode von “رواق / Ravaq” und abonniere ihn in der kostenlosen GetPodcast App.