اپیزود چهل و ششم: ایلیا و خشکسالی
8 آنگاه خداوند به ایلیا فرمود: 9 «برخیز و به شهر صرفه که نزدیک شهر صیدون است برو در آنجا ساکن شو. من در آنجا به بیوه زنی دستور داده ام خوراک تو را فراهم سازد.»
10 پس ایلیا از آنجا به صرفه رفت. وقتی به دروازة شهر رسید، بیوه زنی را دید که مشغول جمع کردن هیزم است. ایلیا از او کمی آب خواست. 11 وقتی آن زن به راه افتاد تا آب بیاورد، ایلیا او را صدا زد و گفت: «خواهش می کنم یک لقمه نان هم بیاور.»
12 اما بیوه زن گفت: «به خداوند، خدای زنده ات قسم که در خانه ام حتی یک تکه نان هم پیدا نمی شود! فقط یک مشت آرد در ظرف و مقدار کمی روغن در ته کوزه مانده است. الان هم کمی هیزم جمع کردم تا ببرم نان بپزم و با پسرم بخورم. این آخرین غذای ما خواهد بود و بعد از آن گرسنگی خواهيم مرد.»
13 ایلیا به او گفت: «نگران نباش! برو و آن را بپز. =اما اول، از آن آرد نان کوچکی برای من بپز و پیش من بیاور، بعد با بقیة آن برای خودت و پسرت نان بپز. 14 زیرا خداوند، خدای اسرائیل می فرماید: تا وقتی که باران بر زمین نبارانم، آرد و روغن تو تمام نخواهد شد.»
15و16 بیوه زن رفت و مطابق گفتة ا ویلیا عمل کرد. از آن به بعد، آنهاهر چقدر از آن آرد و روغن مصرف می کردند تمام نمی شد، همانطور که خداوند توسط ایلیا فرموده بود.
منبع: اول پادشاهان باب 15، 16 و 17
توضیح:
در خوانش پادکستها بدون تغییر محتوایی، روانسازی انجام و از حالت کتابی خارج شده است. متن هر اپیزود بر اساس نسخه ترجمه تفسیری کتاب مقدس در کانال تلگرام داستانهای مقدس نیز موجود است.
#پادکست #پادکست_فارسی #پادکست_فارسی_گوش_کنیم #صدا #نریشن #داستان_صوتی #داستان_کوتاه #پادکستر #کتاب_مقدس #عهد_عتیق #سلیمان #دوم_پادشاهان #بنی_اسرائیل #مسیحیت #مسیح #داوود
Weitere Episoden von „داستانهای مقدس“
Verpasse keine Episode von “داستانهای مقدس” und abonniere ihn in der kostenlosen GetPodcast App.