
0:00
1:06:46
غزل نمره ۳۶۹
فاعلاتن فاعلاتن فاعلان
ما ز ياران چشم ياری داشتيم
خود غلط بود آن چه میپنداشتيم
تا درخت دوستی کی بر دهد
حاليا رفتيم و تخمی کاشتيم
گفتوگو آيين درويشی نبود
ور نه با تو ماجراها داشتيم
شيوهی چشمت فريب جنگ داشت
ما ندانستیم و صلح انگاشتيم
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگماشتيم
نکته ها رفت و شکايت کس نکرد
جانب حرمت فرو نگذاشتيم
گفتمش دل بردهای از ما به خشم
سر بدین دعوی بر او افراشتیم*
گفت خود دادی به ما دل حافظا
ما محصل بر کسی نگماشتيم
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Weitere Episoden von „رواق / Ravaq“
Verpasse keine Episode von “رواق / Ravaq” und abonniere ihn in der kostenlosen GetPodcast App.