غزل نمره ۲۰۷
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
ياد باد آن که سر کوی توام منزل بود
ديده را روشنی از خاک درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت (خاص) پاک
بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود
دل چو از پير خرد نقل معانی میکرد
عشق میگفت به شرح آن چه بر او مشکل بود
در دلم بود که بیدوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
دوش بر ياد حريفان به خرابات شدم
خم می ديدم خون در دل و پا در گل بود
بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق
مفتی عقل در اين مساله لايعقل بود
راستی خاتم فيروزهی بواسحاقی
خوش درخشيد ولی دولت مستعجل بود
آه از این جور و تطاول که در اين دامگه است
آه از آن سوز و نيازی (ناز و تنعم) که در آن محفل بود
ديدی آن قهقههی کبک خرامان حافظ
که ز سرپنجهی شاهين قضا غافل بود؟
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands
Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
Otros episodios de "رواق / Ravaq"
No te pierdas ningún episodio de “رواق / Ravaq”. Síguelo en la aplicación gratuita de GetPodcast.