رواق / Ravaq podcast

در سرای مغان رفته بود و آب‌زده ۴۲۱

0:00
1:06:32
Spola tillbaka 15 sekunder
Spola framåt 15 sekunder

«««««🍷می‌بهـا»»»»»

غزل نمره ۴۲۱

مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن


در سرای مغان رفته بود و آب‌زده

نشسته پير و صلایی به شيخ و شاب زده


سبوکشان همه در بندگيش بسته کمر

ولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده


شعاع جام و قدح نور ماه پوشيده

عذار مغبچگان راه آفتاب زده


عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز

شکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زده


ز شور و عربده‌ی شاهدان شيرين کار

شکر شکسته سمن ريخته رباب زده


سلام کردم و با من به روی خندان گفت

که ای خمارکش مفلس شراب‌زده


که اين کند که تو کردی؟ به ضعف همت و رای

ز گنج‌خانه شده خيمه بر خراب زده


وصال دولت بيدار ترسمت ندهند

که خفته‌ای تو در آغوش بخت خواب‌زده


بيا به ميکده حافظ که بر تو عرضه کنم

هزار صف ز دعاهای مستجاب‌زده



Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Fler avsnitt från "رواق / Ravaq"