
0:00
1:01:27
غزل نمره ۴۲۲
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
ای که با سلسلهی زلف دراز آمدهای
فرصتت باد که ديوانهنواز آمدهای
ساعتی ناز مفرما و بگردان عادت
چون به پرسيدن ارباب نياز آمدهای
پيش بالای تو ميرم چه به صلح و چه به جنگ
چون به هر حال برازندهی ناز آمدهای
آب و آتش به هم آميختهای از لب لعل
چشم بد دور که بس شعبدهباز آمدهای
آفرين بر دل نرم تو که از بهر ثواب
کشته غمزهی خود را به نماز آمدهای
زهد من با تو چه سنجد که به يغمای دلم
مست و آشفته به خلوتگه راز آمدهای
گفت حافظ دگرت خرقه شرابآلودهست
مگر از مذهب اين طايفه بازآمدهای؟
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Więcej odcinków z kanału "رواق / Ravaq"



Nie przegap odcinka z kanału “رواق / Ravaq”! Subskrybuj bezpłatnie w aplikacji GetPodcast.







