
0:00
56:21
غزل نمره ۴۴۱
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی
که حال ما نه چنين بودی ار چنان بودی
بگفتمی که چه ارزد نسيم طرهی دوست
گرم به هر سر مویی هزار جان بودی
عیان شدی که بها چیست خاک کویش را
اگر حیات گرانمایه جاودان بودی
برات خوشدلی ما چه کم شدی يا رب
گرش نشان امان از بد زمان بودی؟
گرم زمانه سرافراز داشتی و عزيز
سرير عزتم آن خاک آستان بودی
ز پرده کاش برون آمدی چو قطرهی اشک
که بر دو ديدهی ما حکم او روان بودی
اگر نه دايرهی عشق راه بربستي
چو نقطه حافظ بیدل نه در ميان بودی
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Więcej odcinków z kanału "رواق / Ravaq"



Nie przegap odcinka z kanału “رواق / Ravaq”! Subskrybuj bezpłatnie w aplikacji GetPodcast.







