0:00
1:08:27
غزل نمره ۲۱۳
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
گوهر مخزن اسرار همان است که بود
حقهی مهر بدان مهر و نشان است که بود
عاشقان (محرم) زمرهی (اسرار) ارباب امانت باشند
لاجرم چشم گهربار همان است که بود
از صبا پرس که ما را همهشب تا دم صبح
بوی زلف تو همان مونس جان است که بود
طالب لعل و گهر نيست وگرنه خورشيد
همچنان در عمل معدن و کان است که بود
کشتهی غمزه خود را به زيارت (میآی) درياب
زان که بيچاره همان دلنگران است که بود
رنگ خون دل ما را که نهان میداری
همچنان در لب لعل تو عيان است که بود
زلف هندوی (زلف) تو گفتم که دگر ره نزند
سالها رفت و بدان سيرت و سان است که بود
حافظا بازنما قصهی خونابهی چشم
که بر (در) اين چشمه همان (نه آن) آب روان است که بود
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands
Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
Weitere Episoden von „رواق / Ravaq“
Verpasse keine Episode von “رواق / Ravaq” und abonniere ihn in der kostenlosen GetPodcast App.