رواق / Ravaq podcast

تو را که هرچه مراد است در جهان داری ۴۴۵

0:00
1:00:00
Rewind 15 seconds
Fast Forward 15 seconds

«««««🍷می‌بهــا»»»»»

غزل نمره ۴۴۵

مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن


تو را که هر چه مراد است در جهان داری

چه غم ز حال پریشان عاشقان داری؟

بخواه جان و دل از بنده و روان بستان

که حکم بر سر آزادگان روان داری

ميان نداری و دارم عجب که هر ساعت

ميان مجمع خوبان کنی ميانداری

بياض روی تو را نيست نقش درخور از آنک

سوادی از خط مشکين بر ارغوان داری

بنوش می که سبک‌روحی و لطيف مدام

علی‌الخصوص در آن دم که سر گران داری

مکن عتاب از اين بيش و جور بر دل ما

مکن هر آن چه توانی که جای آن داری

به اختيارت اگر صد هزار تير جفاست

به قصد جان من خسته در کمان داری

بکش جفای رقيبان مدام و جور حسود

که سهل باشد اگر يار مهربان داری

به وصل دوست گرت دست می‌دهد يک دم

برو که هر چه مراد است در جهان داری

چو گل به دامن از اين باغ می‌بری حافظ

چه غم ز ناله و فرياد باغبان داری؟



Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

More episodes from "رواق / Ravaq"