رواق / Ravaq podcast

در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند ۱۹۳

0:00
1:20:56
Spola tillbaka 15 sekunder
Spola framåt 15 sekunder

«««««🍷می‌بهـا»»»»»

غزل نمره ۱۹۳

فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن


در نظربازی ما بی‌خبران حيرانند

من چنينم که نمودم دگر ايشان دانند


وصف رخسار چو خورشید ز خفاش مپرس

(وصل خورشيد به شبپره اعمی نرسد)

که در آن آینه صاحب‌نظران حیرانند


عاقلان نقطه‌ی پرگار وجودند ولی

عشق داند که در اين دايره سرگردانند


جلوه‌گاه رخ او ديده‌ی من تنها نيست

ماه و خورشيد (همین) هم اين آينه می‌گردانند


عهد ما با لب شيرين‌دهنان بست خدا

ما همه بنده و اين قوم خداوندانند


مفلسانيم و هوای می و مطرب داريم

آه اگر خرقه‌ی پشمين به گرو نستانند


لاف عشق و گله از يار زهی لاف (گزاف، خلاف) دروغ

عشقبازان چنين مستحق هجرانند


مگرم چشم سياه تو بياموزد کار

ور نه مستوری و مستی همه‌کس نتوانند


گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد

عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند


زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه (باک) شد

ديو بگريزد از آن قوم که قرآن خوانند


گر شوند آگه از انديشه‌ی ما مغبچگان

بعد از اين خرقه‌ی صوفی به گرو نستانند



Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy

Fler avsnitt från "رواق / Ravaq"