رواق / Ravaq podcast

به جان او که گرم دسترس به جان بودی ۴۴۲

0:00
1:07:49
Rewind 15 seconds
Fast Forward 15 seconds

«««««🍷می‌بهـا»»»»»

غزل نمره ۴۴۲

مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن


به جان او که گرم دسترس به جان بودی

کمينه پيشکش بندگانش آن بودی

بگفتمی که بها چيست خاک پايش را

اگر حيات گران‌مايه جاودان بودی

به بندگی قدش سرو معترف گشتی

گرش چو سوسن آزاده ده زبان بودی

به خواب نيز نمی‌بينمش چه جای وصال

چو اين نبود و نديديم باری آن بودی

اگر دلم نشدی پايبند طره‌ی او

کی‌اش قرار در اين تيره‌خاکدان بودی

به رخ چو مهر فلک بی‌نظير آفاق است

به دل دريغ که يک ذره مهربان بودی

درآمدی ز درم کاشکی چو لمعه‌ی نور

که بر دو ديده ما حکم او روان بودی

ز پرده ناله‌ی حافظ برون کی افتادی

اگر نه همدم مرغان صبح‌خوان بودی



Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

More episodes from "رواق / Ravaq"