
0:00
1:06:32
غزل نمره ۴۲۱
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
در سرای مغان رفته بود و آبزده
نشسته پير و صلایی به شيخ و شاب زده
سبوکشان همه در بندگيش بسته کمر
ولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده
شعاع جام و قدح نور ماه پوشيده
عذار مغبچگان راه آفتاب زده
عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز
شکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زده
ز شور و عربدهی شاهدان شيرين کار
شکر شکسته سمن ريخته رباب زده
سلام کردم و با من به روی خندان گفت
که ای خمارکش مفلس شرابزده
که اين کند که تو کردی؟ به ضعف همت و رای
ز گنجخانه شده خيمه بر خراب زده
وصال دولت بيدار ترسمت ندهند
که خفتهای تو در آغوش بخت خوابزده
بيا به ميکده حافظ که بر تو عرضه کنم
هزار صف ز دعاهای مستجابزده
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Altri episodi di "رواق / Ravaq"



Non perdere nemmeno un episodio di “رواق / Ravaq”. Iscriviti all'app gratuita GetPodcast.







