رواق / Ravaq podcast

چو دست در سر زلفش زنم به تاب رود ۲۲۱

0:00
1:10:19
Manda indietro di 15 secondi
Manda avanti di 15 secondi

«««««🍷می‌بهـا»»»»»

غزل نمره ۲۲۱

مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن


چو دست (در) بر سر زلفش زنم به تاب رود

ور آشتی طلبم با سر عتاب رود

چو ماه نو ره (نظارگان بیچاره) بيچارگان نظاره

زند به گوشه‌ی ابرو و در نقاب رود

شب شراب خرابم کند به بيداری

وگر به روز (حکایت) شکايت کنم به خواب رود


طريق عشق پرآشوب و (آفت) فتنه است ای دل

بيفتد آن که در اين راه با شتاب رود


حباب را چو فتد باد نخوت اندر سر

کلاه‌داريش اندر سر شراب رود

گدایی در جانان به سلطنت مفروش

کسی ز سايه‌ی اين در به آفتاب رود

سواد نامه‌ی موی سياه چون طی شد

بياض کم نشود (ور) گر صد انتخاب رود

(دلا چو پیر شدی، حسن و نازکی مفروش

که این معامله در عالم شباب رود)

حجاب راه تویی حافظ از ميان برخيز

خوشا کسی که در اين راه بی‌حجاب رود



Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands

Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy

Altri episodi di "رواق / Ravaq"