غزل نمره ۲۲۴
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
به هر درش که بخوانند بیخبر نرود
دلا مباش چنين هرزهگرد و هرجایی
که هيچ کار ز پيشت بدين هنر نرود
به تاج هدهدم از ره مبر که باز سپيد
چو باشه (ز کبر) در پی هر صيد مختصر نرود
من گدا هوس سروقامتی دارم
که دست در کمرش جز به سيم و زر نرود
طمع در آن لب شيرين نکردنم اولیست
ولی چگونه مگس از پی شکر نرود؟
سواد ديدهی غمديدهام به اشک مشوی
که نقش خال توام هرگز از نظر نرود
ز من چو باد صبا بوی خود دريغ مدار
چرا که بی سر زلف توام به سر نرود
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که آبروی شريعت بدين قدر نرود
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت (مگر) به در نرود
سياهنامهتر از خود کسی نمیبينم
چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود
بيار باده و اول به دست حافظ ده
به شرط آن که ز مجلس سخن به درنرود
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Advertising Inquiries: https://redcircle.com/brands
Privacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
Flere episoder fra "رواق / Ravaq"
Gå ikke glip af nogen episoder af “رواق / Ravaq” - abonnér på podcasten med gratisapp GetPodcast.