رواق / Ravaq podcast

ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی ۴۳۴

0:00
1:10:15
Spol 15 sekunder tilbage
Spol 15 sekunder frem

«««««🍷می‌بهـا»»»»»

غزل نمره ۴۳۴

مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتن


ای دل مباش يک دم خالی ز عشق و مستی

وآنگه برو که رستی از نيستی و هستی

گر جان به تن ببينی مشغول کار او شو

هر قبله‌ای که بينی بهتر ز خودپرستی

با ضعف و ناتوانی همچون نسيم خوش باش

بيماری اندر اين ره بهتر ز تندرستی

در مذهب طريقت خامی نشان کفر است

آری طريق رندی چالاکی است و چستی

تا علم و عقل بينی بی‌معرفت نشينی

يک نکته‌ات بگويم خود را مبين که رستی

در آستان جانان از آسمان ميانديش

کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی

خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد

سهل است تلخی می در جنب ذوق مستی

صوفی پياله‌پيما حافظ قرابه‌پرهيز

ای کوته‌آستينان تا کی درازدستی؟



Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Flere episoder fra "رواق / Ravaq"